کمیل جون متولد 1385/12/1   و کیان جون  متولد 91/2/11 کمیل جون متولد 1385/12/1 و کیان جون متولد 91/2/11 ، تا این لحظه: 12 سال و 5 روز سن داره

كميل و كيان

عاقبت هنرهای پدر مهربان

انگارهنرنمایی این پدر تمامی ندارد دیروز رفته بودم توی اتاق دیدم کیان با آرامش تمام رفته سراغ باباش که موهاشو کوتاه کنه برای خودم هم جالب بود سرشو می برد کنار ماشین برقی و می گفت ای ای ای یعنی موهای منم کوتاه کن روز قبل اصلا نمی ذاشت کلی گریه کرد این دفعه من باید گریه می کردم اخه خیلی زشت شده بود کلی حرص خوردم و اینم عاقبت این هنرنمایی ببین به چه روزی در اومده اخه من نمی دونم این موها چه ضرری به باباها می رسونن که همش به فکر کوتاه کردن که چه عرض کنم خرابکارین از بس حرص خوردم نخواستم اون موقع ازش عکس بگیرم اما بعدش گرفتم اینم عکساش البته اینجا من نشته بودم که با کمال قلدری و جیغ...
5 شهريور 1392

گچ گرفتن پای مامان

دیروز می خواستم بریم بیرون که کیان شروع به نق زدن کرد و گفت منو بغل کن بغلش کردم و می خواستم از پله جلوی خونه بیام پایین تا پامو گذاشتم پایین پام پیچ خورد و به شدت درد گرفت با این حال سوار ماشین شدیم و رفتیم هر وقت درد پام شدید می شد از پای چپ برای گاز دادن استفاده می کردم خونه که بر گشتم دردش شدید تر شد  ولی چون تو شهر ما دکترارتوپد نیست باید تاغروب صبر می کردم  دردش خیلی شدید شده بود اقام اداره بود  و نمی تونست بیاد آقام ساعت چهار از اداره اومد و پلمو ماساز داد و کلی پماد  زد  ولی دردش بیشتر شد تا اینکه دیگه نتونستم طاقت بیارم به هر زحمتی بود خودمو رسوندم به ماشین و رفتیم چابهار بچه ها رو گذاشتم خونه ع...
4 شهريور 1392

رانندگی کیان

این شاهزاده کوچولو دستاش همیشه باید تکیه داشته باشه به همین خاطر از پاهاش برای رانندگی استفاده می کنه اینم یه عکس دیگه تا متوجه می شد می خوام ازش عکس بگیرم سریع پاهاشو برمی داشت کیان دیگه قربونش برم با این شیرین کاریهاش .. ...
4 شهريور 1392

آرایشگر نمونه

دیروز داشتم توی حمام لباسهای شاهزاده کوچولو رو می شستم وقتی از حموم بیرون اومدم دیدم داره گریه می کنه و اومد سمت من با کمال ناباوری دیدم که بابای کیان به جون موهای بچم افتاده و به اصطلاح خودش می خواسته کوتاه کنه ولی کیان سرشو تکون داد و کلی خرابکاری شده بود خودم شوکه شدم و از عصبانیت داشتم می ترکیدم ولی نتونستم کاری بکنم کیان نذاشت بقیه موهاشو کوتاه کنه کلی گریه کرد و اومد بغل من منم بردمش توی حموم تا دو طرف سرشو مساوی کنم   ولی به دلیل عصبانیت بسیار زیاد جلوی سرشو کوتاه نکردم تا شاهکارهای پدر هنرمند برای  همگان روشن شود اینم هنرهای پدر آرایشگر   ...
2 شهريور 1392

خواب متفکرانه

پسرم از بس متفکره حتی توی خوابم در حال تفکره اینم یه عکس دیگه از نمای دورتر تازه این عکسهارو خود کمیل کاراشو انجام داده هم کار کوچک کردن عکسو و هم آپلود کردنشو من فقط یه دفعه بهش گفتم بعدیشو خودش انجام داده پست قبلی رو هم کمیل انجام داده   ...
29 مرداد 1392

تعامل کیان و کمیل تو ماشین

اینجا آماده شده بودیم بریم بیرون که آقا کیان رفت تو ماشین داداش کمیلشم رفت کنار داداش تا سرگرمش کنه اما کیان نمی خواست کمیل کنارش باشه به همین خاطر با جیغ زدن اونو از خودش دور کرد اینجا خواست با کیف میمیونش بازی کنه اما خیلی زود ازش ترسید و جیغ زد که برش دارم ...
26 مرداد 1392

کمیل با کوله ای بیشتر از وزن خودش

اینجا کمیل می خواست قدرت بدنیشو به رخ عمه ش بکشه کوله پر از وسایل عمه شو برداشت و انداخت روی دوشش البته نتونست تحمل کنه فقط در حد عکس گرفتن بود ولی بازم خوب تونست بالا بکشش   ...
26 مرداد 1392