شب بیست ویکم وقتی از مسجد برگشتیم کیان تا موقع اذان صبح بیدار بود کلی بازیگوشی کرد وقت نماز با کمال ناباوری دیدم یه مهر برادشته و شروع کرده به نماز خوندن لب و دهنشو همچی تکون می داد که فکر می کردی واقعا داره نماز می خونه به زبون خودش کلی نماز خوند منم که خیلی تعجب کرده بودم سریع دوربینو بداشتم البته کلی هم ذوق کردم پسرم نماز خون شده وقتی می گفتم الله اکبر دستاشو می برد کنار گوشش و می گفت (ا بَ بَ ) خدائیش کلی ذوق کردم وقتی دوربینو می دید نمی ذاشت عکس بگیرم مهرشو برمی داشت و می رفت یه جای دیگه حتما می خواست ریا نشه به سختی تونستم دوتا عکس ازش بگیرم کیان در حال رکوع اینم یه عکس در حا...