کمیل جون متولد 1385/12/1   و کیان جون  متولد 91/2/11 کمیل جون متولد 1385/12/1 و کیان جون متولد 91/2/11 ، تا این لحظه: 12 سال و 5 روز سن داره

كميل و كيان

فرهنگ لغت جدید کیان

آینی : عینک اٍ دو ته چا : 1234 دَ یا : دریا قربونش برم چند وقته سرما خورده خوب هم نمی شه دیروز بردم واکسن 18 ماهگیشو زدم بچم اصلا گریه نکرد فقط یه ذره  وقتی واکسنو با زور وارد پاش کرد نق زد که زودی هم آروم شد . کمیلم وقتی واکسن می زدم گریه نمی کرد همین الانم عاشق آمپول زدنه . اینم چند تا عکس از آقا کیانوقتی از حموم اومد بیرون         ...
17 آبان 1392

اولین روز مدرسه

 کمیل امسال کلاس اول دبستانه البته ماجرای ثبت نامش یه مکافاتی شده بود برای ما از عدم ثبت نام در مدرسه مورد نظر  گرفته تا لباس فرم و کد ملی اشتباهی و .... خلاصه کلی اذیت شدیم تا تونستیم داخل مدرسه شهید فکوری ثبت نامش کنیم اینم چند تا عکس از اولین روز مدرسه      ایشالله همیشه موفق و سربلند باشی عزیزم ...
8 مهر 1392

خرابکاری کیان

این عکسی که میبینی کیان داره عکس خودشو پشت صفحه لپ تاپ نگاه میکنه   بعد نشست یکم مدیریت کرد   و اما اخر عاقبت لپ تاپ بیچاره بعد از خرابکاریش بجای که دعواش کنم انقد بوسش کردم که لپش قرمز شد و با تعجب نگام میکرد بعد از خرابکاری یه خواب راحت ...
4 مهر 1392

..........

  سلام به همه دوستای خوبم خیلی دلم واستون تنگ شده بود بالاخره اومدیم و از این به بعد هر روز میام پیشتون ممنون از همه دوستای خوبم نمیتونستم برم پیششون ولی بازم مارو تنها نذاشتن تشکر ویژه از مامان محمد پارسا و یاسمن ومامان حسین جون و مامان موژان خانوم و مامان اقا کیاراد  ومامان امیر علی گلی  و مامان ساجده جون........ .............. ...
4 مهر 1392

بدون عنوان

سلام به همگی من خاله هستم ولی به دلایل شکلات سایت بانام کاربری مامانی اومدم بگم 4 روز دیگه تولد حسنا جونم باز یه چند روزی نیستم بخاطر تولد حسناجون میریم سمت چابهار جالب اینه تولد حسنا و بابایی و دایی مهدی و دایی محمد باهم تو یه روزه  امکان داره فردا بریم قول میدم زود برگردم دوباره بیام پیش همتون همتونو دوست دارم فعلا بابای بابای مهربون حسنا و حسنا خانوم هرچند واسه تولدتون میام ولی بازم  تولدتون پیشاپیش مبارک حسنا جوووووووونم خاله عاشقته اینم حسنا گلم با بابای مهربونش تولدشون پیشاپیش مبارک دایی مهدی و دایی محمد تولدتون پیشاپیش مبارک ...
25 شهريور 1392

عکسهای درهم ریخته ی مسافرت

ساعت 5صبح حرکت کردیم طرف مشهد ساعت حدودا 7صبح بود که بیرجند رسیدیم اینم فلکه ورودی شهر که من خیلی خوشم اومد حالت یه دسته گل بود بعدش حرکت کردیم رفتیم صبحانه رو شوسف خوردیم خاله که همش خواب بود قاین که رسیدیم از خواب بیدارش کردیم که ناهار بخوریم بعد از خوردن ناهار بابابزرگ و اقاجون استراحت کردن ماهم رفتیم یه دوری زدیم و خاله عکس میگرفت شماهم که خوشحال بودی نمیذاشتی عکس بگیره وسط این زمین پارک بود دور تادروش سبزه کاری بود اینجاهم پارکی بود قاین موقع برگشتن از مشهد که واستاده بودیم واسه صبحانه اینجام تق تقی دستت بود گریه میکردی که حتما باید بشینی اینجام سرسره دیدی میخواستی بری با...
24 شهريور 1392