تفریح دریایی
رفته بودیم دریای عمان یه جای خوب برای آب بازی پیدا کردم ویه کم فکر کردم برم تو آب یا نه چون دم غروب بود و هوا کمی سرد
بالاخره تصمیم خودمو گرفتم با شادی رفتم سمت آب
گفتم برم بهتره
هرچی فکر کردم که نرم دیدم نمی شه با حسرت بچه های دیگه را نگاه می کردم
بالاخره دلو زدم به دریا و رفتم توی آب
اولش دیدم آب سرده یه کم ترسیدم ولی تسلیم نشدم توی آب نشستم
حالا دیگه بچه های دیگه هم اومدن
اولش دلم نمی خواست تو قلمروی من کسی بیاد ولی بعد راضی شدم
بعد با داداشم کلی ماسه بازی کردیم
دیگه حوصلم داشت سر می رفت
اینچجا داشتم دوستمو اته می کردم
بابا اومد سراغم که منو از آب بیاره بیرون ولی من توجهی نکردم
دوستم حوصلمو سربرد منم از آب اومدم بیرون
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی